سلام پدرم
امروز دوباره ياد سال تحويل افتادم.يادت هست که قرار بود با هم به مشهد برويم؟يادت مانده که قرار بود در کنار هم باشيم؟
هنوز هم حسرت مسافرتهاي نکرده بر دلم مانده.حسرت در کنار هم بودنهايي که تو نتوانستي.حتي حسرت ديدن تو را...
عيد نوروز بود و تو نتوانستي...
تعطيلات هم تمام شد و تو نتوانستي...
حتي روزهاي جمعه هم نتوانستي...
ديروز موضوع انشاء مان اين بود:دوست داريد در آينده چکاره شويد؟اما من ننوشتم؛پليس...
ولي امروز که تو برگشتي ميخواهم براي تمام عمر پليس باشم.دوست دارم آنقدر پليس باشم تا کسي جرات دزدي نکند.کسي جرات نکند تفنگ به دست بگيرد و ...
پدرم؛هنوز هم ميخواهم پليس شوم،حتي اگر مثل تو شهيد شوم...
باورت شد که قبلاً خوندم.......