سلام مرشد...
دلم زدست زمانه عجيب مي گيرد
دلم بهانه روي حبيب مي گيرد
غروب گشته دوباره خدا نمي دانم
چرا خرابه ما بوي سيب مي گيرد
شب گذشته خدايا در آسمان ديدم
که ماه وقت خسوفش غريب مي گيرد
براي طعنه زدن آن محافظ رومي
تمام روز بدستش سليب مي گيرد
بدست ديگر خودآن حرامي بي دين
چقدر کعب ني اش رامهيب مي گيرد
براي تاول پايم زمردم اين شهر
مدام عمه سراغ طبيب مي گيرد