آقاي خدايي بايد عرض کنم اگه بنده استعداد شما رو تو نوشتن داشتم بي شک کتاب چاپ ميکردم ... من کتاب داستان زياد ميخونم ... تو نسل جديد نوشته ها خيلي انتزاعي شدن يا رک بگم درپيت شدن ... و سبک نوشتن شما خيلي کمه که البته جاي قوي شدن داره شبيه نويسنده هاي قديم صادق هدايت و ... ميمونم جدا پسنديدم ... غلط املايي هاتونم نمک متن درستشون نکنيد ... قلمتون سبز ///

اپ هستيم بلاخره از تنبلي اومديم بيرون

خيلي خيلي اتفاقي اومدم، معمولا هم آدمي نيستم كه نظر بدم ولي خيلي جالب بود، از اسم وبلاگ تا اون قوطي عطار و مخصوصا گر صبر كني ز غوره حلوا سازم... نوشته هم همينطور، دست مريزاد

لَندِهور؟

يکي گِل بگير درِ آشغالدوني رو

اين يارو

وقتي تو تن ِ لشت رو پاي تلويزيون

قشنگ بود

اما بچه از اينچچا شايد رد شد اين چه الفاظ و فحشهايي که مينويسيد تو متن

فعلا تا اونجاش که پنکه ميخواست حرف بزنه خوندم .بقيشو ميخونم ميام نظر ميدم

سلام
دمش گرم بابا ، پنکتو مي گم !
خوب شما رو گذاشت تو آنپاس و خفتتون کرد.
من اگه جات بودم يه چک مي ذاشتم دقيقا منتهي اليه گوش اين خسرو تا بره بالاي درخت با برگ ريزان پاييز بيفته زمين لواش شه.

يه شايعه يکي پرونده !
بگم چي ؟
مي دونم طاقتشو نداري
پس نمي گم
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا که تا اين پايين اومدي مي گم
ممد تقي داشت تو درياي مازندارن و سواحل رودسر شنا مي کرد ، کلش خورد به لنگر يه کشتي که مقصدش شوروي سابق و شهر لنينگراد سابق بود و .......
.
.
.
.
.
.
.
.
هيچيش نشد ! هفت تا جون داره اين يارو ! والا !

راستي چون آخر تمام داستاناتون مي فهميد خواب و خيال بوده اسم کتاب اينده تون رو گذاشتيد خواب پاش؟!
خسرو پاي ثابته کتابه؟!
خبرنگار قندي پرس!

سلام! نه کم کم داريد بر مي گرديد به دوره ي قبلتون :)
بامزه بود
عجب!

سلام

سلام
جالب بود
يه مشت تو دهن اين خسرو بزني همه چيز حل مي شه ها:)