شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ فيد خاطره ها بياين تو اين پست يادي کنيم از قديما و قديمياي پارسي بلاگ.... هر خاطره اي از اون روزا داريد همين پايين بنويسيد....
خطا در آدرس عکس
قلمدون
سلام، وبلاگ قلمدون ابتدا توسط يکي از اقوام نزديک من به اسم " سيدطاها " مديريت ميشد، بعد من مسئوليتش را بر عهده گرفتم. گويا اين مسئله باعث شک و شبهه شده بود که من همان سيدطاها هستم که شطنت مي کنم يا واقعا يک خانم هستم خانم موسوي نامي براي اولين بار از پارسي با من تماس گرفت و چند دقيقه اي سين جيم کرد منو، انگار يک منافق يا تبهکار گرفته ..
منم يادم تير ماه 90 وبلاگ زدم ترخون بانو همش تحقيق گياهان دارويي بود جالبه تا چند ماه نميدونستم اينجا پارسي يار داره همش مطلب تو وبلاگم ميذاشتمو و ميرفتم بعد سه ماه با پارسي يار اشنا شدم و کاربراي محترمش
يادش بخير...يه ماه رمضون بود که من و داداشم عين راننده و کمک راننده اتوبوس فرمون لپ تاپ را از دست هم ميگرفتيم و 24 ساعت تو پيامرسان بوديم
خدا ميدونه من چقدر اهالي پيامرسان را سرکار گذاشتم!!!
@.:راشد خدايي:. کاش دوباره اينجا حال و هواي گذشته را پيدا ميکردبياييد سر کار بذاريد حرفي نيس
@ ترخون بانو ديگه اون شور و حال قديم نيس
@.:راشد خدايي:. چرا اگه بخواييد ميشه
@ ترخون بانو خواستن توانستن است عايا؟
@.:راشد خدايي:. دقيقا دوستانتونم دوباره دعوت کنيد بيان منظورم کاربراي قديميه اينجان
@ ترخون بانو کاش ميومدن! آقاي سلماني_آقاي مهاجري_آقاي کارگر_آقاي ميراب_اقاي کيمياي ناب_آقاي م ت خ خ_آقاي شاعري و ساير آقايان
@.:راشد خدايي:. حتما گرفتار زندگين ولي بازم با اين حساب ميتونم يه سر بزنن اينجا هم مثل سابق ميشه
سلام ... بهترين خاطرات من در اينجا فيدها و نظرات و گفتگوهاي قشنگ برادرتون محمد صادق بود که خيلي لذت ميبردم از طرز فکرو ابتکاراتشون مثل راديو قند پارسي و ... سلام برسونيد
*مهاجر*
ياد گذشته ها بخير رفيق
چيه راه افتادين هعي يادواره ميگيرين واسه اينجا!!؟ خودت نيستي فکرميکني بقيه هم نيستن ، اتفاقن همه هستن ، فقط کمي خستن ، هوا سردِ ، درو بستن
اسپايکا
#حسين عاشوري# لايک
اسپايکا
منم ي چند ساالي وبلاگ داشتم ولي نميدونستم اينجايي هست... ي روز زدم بينم چيه... اولا فکر ميکردم اينا ک فيد ميدن خيلي پولدارن
جناب عاشوري عالي بود.../ ما که بيشتر از قبل ميايم
سلام توي پارسي بلاگ متوجه شدم در فضاي حقيقي با حامد گودرزپور چند تا رفيق مشترک داريم. حامد آمد تهران. قرار گذاشتيم صبحانه زديم توي دفتر کارمان، يکي دو سال بعد يه آقا راشدي بود که به لطف داشت شمارمونو از حامد گرفت و زنگ و باهاش رفيق شديم. اما زودتر از اينکه خودشو ببينيم داداش صادقشو ديدم. اولين ديدار بلوار کشاورز و... خوشحالم از اين دوستي... روزيه خوبي بيود که خدا به ما عنايت کرد
وبلاگ رو براي براردم درست کردم کار با وبلاگ هم خيلي خوب بلد نبودم. فقط يادمه يه نفر که هيچ وقت هم نفهميدم کي بود. يه وبلاگ براي شهيد شاعري ساخت که خيلي از وبلاگ خودم معروف تر شد
اگر بخوام بنويسم تا فردا بايد بنويسم دادا
* کميل *
من يه کاربر جديدم ، مارم تحويل بگيريد !
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top