پيام
+
پيريّ خود را
-ناگهان-
با چشم مي بينيد
وقتي جوان
در واگن مترو
از جاي برمي خيزد و آرام مي گويد:
آقا بفرماييد...بنشينيد!

محمد تقي خوش خواهش
91/7/12

خادمة الشهدا
دابل لايک...
*«طلوع»*
جناب گشت ارشاد شما كدام نقش را ايفا ميكنيد؟ :)
.:راشد خدايي:.
شعر نيمايي بود؛ از استاد ادبيات ايران؛ دکتر ترکي
دخو ®
احسنت !
.:راشد خدايي:.
اصلا تعريف از خود نبود:)
دخو ®
تعريف از خود شد ديگه متاسفانه :) چه بچه ي مثبتي!
*«طلوع»*
وظيفه تونه :)
.:راشد خدايي:.
خواهش ميکنم با نون اضافه
*«طلوع»*
ئه تسي! چطوري؟ درس و مخش چه خبر؟ :دي
.:راشد خدايي:.
عجب!
.:راشد خدايي:.
روز و روزگار خوش ياعلي
.:راشد خدايي:.
الله اکبر کبيرا
*«طلوع»*
تلفظت به درد خودت ميخوره. من بلت نيستم اونجوري بگم :دي ... واي پيشه و هزار درد سر :دي (روحيه و اينا)
.:راشد خدايي:.
شما الان با کي صحبت ميکنيد؟!
.:راشد خدايي:.
عجب!
ميراب عطش
سلام راشدجان .. راستش حال نکردم با اين فيدت .. بوي ترحم ازش مياد .. درحاليکه بنظرم بايدبخاطر شخصيت و تفکر و تجربه يک فرد پا به سن گذاشته و از روي احترام و نه ترحم به پايش برخيزيم ..
ميراب عطش
بارها شاهد بودم پير مرداني که در جواب اين محبت فردجوان با قاطعيت گفتن که خيلي ممنون .. راحتم
.:راشد خدايي:.
سلام جناب ميراب...فرمايشات شما هم با متن فيد تناقضي نداره !من احساسم احترام بود
ميراب عطش
اما از ديد من که البته مدعي نيستم اينگونه بود که اين يک هجوم غير مترقبه است و مثلا با تعارفات يک جوان در مترو است که متوجه رسيدن پيري ميشويم در حاليکه پيري يک صفت است بيشتر و مثلا استاد هر فن را پير آن فن مينمامند
ميراب عطش
عزيز دل .. بناگاه متوجه رسيدن گرد پيري ميشويد که جواني صندلي خويش در مترو را به شما تعارف ميکند. اين حضور ناگهاني يک هجوم است و خبر از اتفاقي ميدهد که شايد حداقل جوابش اينگونه باشد .. اي دل غافل ..
.:راشد خدايي:.
خب تمام نظرات شما هم همان برداشت من هست! اما ترحم کجاي اين داستانه؟
ميراب عطش
راشد جان .. اين آقا پسري که بلند ميشه ميگه بفرماييد بنشينيد به شخصي که تاا اون لحظه حس پير بودن نداشته
.:راشد خدايي:.
اما شايد حس احترام باشه!
YAZD
اينجا شده کلکسيون فيد هاي قديمي ... خدايا خودت نجاتمون بده ...
.:راشد خدايي:.
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم