شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ميگفت: پدرم بعد کلي کلنجار رفتن اومد و گفت: بابا يه نگاهي به اين رباعي بنداز خودم گفتم! فقط يه چيزي! - چه چيزي بابا؟ - يه بيتش مال ابو سعيد ابوالخيره! منم يه نگاهي به بابام کردم و گفتم: رباعي کلا چهار مصرعه! دوتاش که مال ِ ابوسعيده! يه مصرعش هم که آزاده! *يه باري بگو يه مصرع گفتي!!!* -نقل قول از ناصر فيض
*پوريا*
:))) زدي تو ذوقشون
پروانگي
عجب
والا
سلام...به خودش بگين! ماشالا سن و سالي ازش گذشته و خودش شعور داره:)
اين بچه ي شماس ؟؟؟؟ ما بچه بوديم پامونو جلو بابامون دراز نمي کرديم... :))
مهندس ديگه گذش اون روزگار...يادش بخير:)
يه بار ديگه ميگفت: من (ناصر فيض) از شب تا صبح نشستم و يه شعر گفتم! صبح دادم به بابام و گفتم: ديشب تا صبح اين شعر را گفتم!!! بابام هم يه نگاهي بهش انداخت و گفت: اگه خوابيده بودي بهتر بود:)----اين به اون در
سلام راشد جان . خوبي ؟ اين بنده خدا هم مثل من شعر ميگه که !!
سلام استاد عزيز:) شما شان اشعارتون اجل بر اين حرفهاست
اي بابا سال دو بيت شعر که ديگه شان نداره !!
عجب!
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top