پيام
+
ديشب رفته بودم محله ي قديمي مون سلموني(اصلاح)
صحبت احترام به پدر و مادر شد؛ که يه آقايي گفت:
خدا شاهده من اونقدر احترام پدرم را نگه ميداشتم که با وجود اينکه اون گوشش سنگين بود، اما به خودم اجازه نمي دادم صدامو بالا ببرم تا اون متوجه بشه!!!
و من سالها با اشاره باهاش صحبت ميکردم!!!
من هم توي دلم يه عجب+آفرين محکم بهش گفتم...

غزل صداقت
91/10/1

*زينب...
خووووووب بعد چي شد؟..شما کدومي در اين عکس؟
خودموني باهم
ش ژالب.آفرين آفرين
عطر ياس.
و حالا ما :((
.:راشد خدايي:.
البته ما هم پامون را جلوي پدرمون دراز نميکنيم:))
همسايه خورشيد
ايول داري راشد عزيز:-)))
*زينب...
حتما رو مبل مي شينين شما !!!!!!!!!!!!!
.:راشد خدايي:.
ما زمين خورده ي شماييم جناب پاکدل...خداوند پدرو برادر بزرگوارتون را رحمت کنه
همسايه خورشيد
زنده باشي راشد جان ..البته پدر ...مادر ...و برادرم را ....:-(((((
.:راشد خدايي:.
ببخشيد خانم يه حبه قند؛ حواسم به نظرات شما نبود//توي عکس هيچ کدوم! بيشتر روي زمين پاي لپ تاپ ميشينم:)//خداوند تمام مومنين و مومنان خصوصا خانواده ي گرامي شما را رحمت کند:(
خاطرات دکتر بالتازار
*عجب*...*برگزيده شد*
.:راشد خدايي:.
عجب!
خاطرات دکتر بالتازار
ببخشيد که عجب من (*!* ) نداشت !!!
.:راشد خدايي:.
خواهش ميکنم
.:راشد خدايي:.
شب بر همگي گرامي....التماس دعا
*آسمان*
:)