پيام
+
سلام
@};- @};- يه خاطره ي جالب از دوران مدرسه تون بگيد!@};- @};-

ذره بين زنده
92/7/1
*خون شهدا*
يه خاطره ي جالب
نگهبان♫♥
من خيلي خاطره دارما.از اول تا اخر مدرسه خاطره بود به جاي درس دي:///سال اخر يعني پيش دانشگاهي کل دانش اموزاي پيش شهر تويک مدرسه بودن.سالن اصلي 3 طبقه بود چون همه ي رشته ها اونجا جا نميشدن کلاس ما و يه کلاس ديگرو بردن ساختمون ÷شتيه مدرسه اول ناراحت بوديم ولي بعدا فهميديم چه نعمتي نصيبيمون شده.دي: نه معلمي نه مديري نه ناظمي.آزاده آزاد بود
نگهبان♫♥
بعدشم اون ساختمون پشتي دوتا کلاس خالي داشت ما همون روز اولي کليد يکي از کلاسا رو از دسته کليد مستخدم برداشتيم(يواشکي) ...اسم اون اتاقو گذاشته بوديم *اتاق خرابکاري*...توش ترقه ميترکونديم.کاغذا رو اتيش ميزديم.يه بار چندتا مهتابي توش ترکونديم.يه فرقون از تو حياط برداشتيم برديم گذاشتيم تو اونجا زنگاي تفريح ميرفتيم اونجا و خيلي خوش ميگذشت.يادش بخير
رضوان بانو...
منم ميگم...دومم دبستان که بودم....سرويسي بودم.اونروز قرار بود مامانم نباشه دوستمم ميدونست گفت بيا پياده بريم اقا من ک هميشه يک خونه بودم دو نيم رسيدم خونه...جاتون خالي ي دعواي حسابي شنيدم..مامانم اونروز نرفته بود...بعد از اون موقع مجبور شدم با دوست نابابم قطع رابطه کنم
.:راشد خدايي:.
يادش بخير!
.:راشد خدايي:.
يه روز پيش دبستاني بودم! رفتم بيرون و وقتي برگشتم به خانم آموزگار الکي گفتم: مامانم اومده دنبالم! اجازه هس بريم خونه؟! خانم هم گفت: با احتياط برو خونه!!! از شانس بد ِ من همون روز مامانم درست ده دقيقه بعد از من اومده بود (چيزي سالي يه بار هم اتفاق نميفتاد) مدرسه تا از روند تحصيلي شازده مطلع بشه و خلاصه حسابي رسوا شديم:)
مسافري از ...
روز معلم بود يکي از بچه ها جوراب هديه آورده بود! کادوي همه بجه ها قبول کرد جز اون!!ز مدرسه متنفرم!
شهريار کوچه ها
روز اول مدرسه اشتباهي رفتم کلاس دوم نشستم :) چون تنهايي رفتم مدرسه و اصلا بلد نبودم تو کدوم صف بايستم .... هميجوري رفتم توي يه صف بعد سر از کلاس دوم در آوردم
.:راشد خدايي:.
=)
* کميل *
يه روز به خاطر انتخاب نشدن پيک نوروزيم از طرف معلم تو صف که بوديم يه اسمي روش گذاشتم که از طرف يکي بهش مخابره شد ، اونم بعد کلاس نامردي نکرد با خط کش ده تا کوبوند رو دستم :-|
.:راشد خدايي:.
خجالت بکش!
* کميل *
حقش بود ! الانم يه چيزي بهش گفتم B-)
شهريار کوچه ها
هههههه حقش بود ! الانم يه چيزي بهش گفتم B-) - * كميل *
* کميل *
بازم يه چيز بهش گفتم :-|
.:راشد خدايي:.
اسمشو چي گذاشته بودي؟
وستا
من روز اول مدرسه کتک خوردم ..
.:راشد خدايي:.
سالي که نکوست...
وستا
فقط همون يبار بود که از معلم کتک خوردم... بعد از اون ياد گرفتم که چطور شلوغ کنم که معلم نبينه ...
.:راشد خدايي:.
باور کرديم
خادمة الشهدا
يني دبستان من همه ش با معلمام دعوام ميشد فک ميکردن من بچه م..منم قاط ميزدم:|
.:راشد خدايي:.
يني تو دبستان هم بزرگ بوديد؟
* سميه *
سال سوم دبستان . همون هفته اول به خاطر اينکه جدول ضرب بلد نبودم با شيلنگ کتک خوردم از معلممون
خادمة الشهدا
ن خير معلمامون خيلي کوچيک بودن بعضا..چادر مشکي پوشيدم وختي رفتم اول دبستان..اونام بم گفتن بچه اي چادر چرا پوشيدي؟منم دعوام شد باشون و...از گفتن ِ بقيه حادثه معذورم:|
.:راشد خدايي:.
خانم سميه، غرش ابر و خشم معلم رحمت است:)// حتما معلما کتک خوردن؟
خادمة الشهدا
:|
.:راشد خدايي:.
سبحان الله
* سميه *
نميدونم ولي شوکه شده بودم حالا نميشد اين رحمت شامل حال من نميشد!!!! دفعه اول و آخر شد برام که کتک خوردم.
*قاصدك*
کلاس اول ابتدايي اونقد کوتاه بودم که نميتونستم راحت رو نيمکت بشينم معلممون واسم يه صندلي تک آورد :دي
.:راشد خدايي:.
کتک از لوازم کمک آموزشيه
.:راشد خدايي:.
اما خيلي قد بلند بودم بچه بهم ميگفتن بابا لنگ دراز
*قاصدك*
بچه ها حق داشتن :|
.:راشد خدايي:.
خب منم حقشون را ميذاشتم کف دستشون
* سميه *
کلا روحيه تون خشنه . بيچاره بچه هاتون
.:راشد خدايي:.
يه بار کلاس سوم بودم، بابام اومد تو کلاسمون به بچه ها گفت: راشد چجوري بچه اي هس؟! همه يه صدا فرياد زدن غلدره! غلدره! B-)