پيام
+
دلم ميخواست پشت يه ميز نهارخوري بودم و يه عده که اسمشونو نميارم هم جلوم بودن!
بعد با عصبانيت ميزو چپ ميکردم سمتشون و ميگفتم:
جَــمِــش کنيد مسخـــره ها...

بلاي آسموني😁
92/7/2
حسين كارگر
:D
اميد...
بعد يه پوک عميق به سيگار کميزدي و به افق خيره ميشدي :)
حسين كارگر
دخيخا
.:راشد خدايي:.
نه والا! ديگه شورشو درآوردن
اميد...
از چه نظر؟
.:راشد خدايي:.
از همه نظر// آقاجان فانتزي نيس!!! عُقده اس
شکيبا!
واي چه شجاعتي !!!(البته اگه از سوسک نمي ترسيد چون سوسک وحشتناکتره )):-o
وستا
يني الان شوما يه آدم عُقده اي هستين؟ :)
.:راشد خدايي:.
:)// الان؟! قبلا هم بودم! اينکه چيز جديدي نيس