شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

درب کنسرو بازکن برقی
يکي بود يکي نبود.زير گنبد کبود يه شتري بود که خوابش گرفته بود! شتر که علقش پاره سنگ بر ميداشت،راست رفت روبروي لونه ي مار و دراز به دراز خوابش برد! مار خشمگين شد و گفت:مگه نميدوني مار از پونه بدش مياد؟حالا جلوي لونه ي من سبز شدي؟! قورباغه که شاهد اين ماجرا بود گفت:آخه مگه شتر به اين بزرگي با بارش را نمي بيني که ميگي پونه؟عجب دوره و زمونه اي شده !!
مار فس فسي کرد وگفت: عمو جون، آب داره سربالا ميره!تو برو ابوعطاتو بخون!راست گفتن که مردم عقلشون به چشمشون هست! مردم کلاغ را رنگ ميکنن بجاي قناري ميفروشن!اونوقت تو ميگي اين پونه نيست،شتره؟ خلاصه مشاجره بين قورباغه و مار بالا ميگره و نهايتا کار به گيس و گيس کشي کشيد
ادامه در وبلاگ بچه مرشد
پروانگي
جالب بود
مهديه...
اين قسمتشو تصور کردم که مارو قورباقه گيس و گيس کشي کنن خندم گرفت:)
ساعت ویکتوریا
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top