ابزار رایگان وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میرزا بنویسان

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله الکافی حسب الخلایق وحده و الحمدلله علی نعمه و استزید من کرمه و اشهد ان لااله الا هو الموصوف بقدمه و اشهد ان محمد عبده و رسول اطاوی اسموات بقدمه

اما بعد از ثنای خداوند متعال و درود بر بهترین فرزند آدم صلی الله علیه و سلم در نصیحت نامزدان ارباب مملکت شروع کنیم؛بحکم آنکه مخاطبان وبلاگ حقیر در این معنی تمنا کردند به فهم نزدیک و از تکلف دور!در جواب عزیزان در عهد جدید نبشتم بقدر طاقت کلمه ای چند!

 

1-نامزدانی که مشفق ملت درویش اند و نگهبان حریم کبریایی مقننه، بحکم آنکه عدل و احسان و جوانمردی اقتضا کند؛مگسترانند ایام آتی خوان کرم؛ که ملت ببرند از متاع ثمن!

زیرا آورده اند که شبی نامزدی خوان کرم گستراند تا ملت را نمک گیر کند و رایی به کف آرد! از این رو راه نداد بر سر سفره کس؛ مگر بر وی ثابت شد که سه جلت اش حق رای دارد! سفله کار را بدانجا رساند که طفل گدایی را لای در آنقدر فشردند تا همانجا قالب تهی کرد!

بی صفت بدین قدَر نمیدانست که کسی با خوردن چنین نانی نمک گیر نشود؛همانطور که مردم با خوردن شیر یارانه ای به جناب گاو مَحرم نشدند!

 

2-زیادت انتشار تمثال مبارک مکنند که عاقبت پشیمانی به بار آرد!

زیرا نیکمردی و جوانمردی افتضای آن دارد که صورت زیبای خود را آذین خیابانها مکنند،مگـر بقدر کفایت! تا عاقبت مغلوب کودکان خودکار بدست نشوند؛ که دائم در حال تغییر چهره نامزدانند!

 

3-وعده ی عظیم مدهند که مردم نیک و بد را معلوم کنند و در آن حال؛ هویِ ایشان در خطابه ی شما چنگ اندازی نماید!

هر چند که: 

                       خداوند فرمان و رای و شکوه             ز غوغای مردم نگردد ستوه

 

4-به هلاکت در آیی اگر چنان عهد قبل از انتخابات فعال نبودی و مثل جمله ای از فضلا در مجلس چرت همی زدی!

درویشان تا بدان حد هم چشم امید دارند که یومی من الایام؛ آن انگشت مبارک را بر روی شستی فشار دهی، تا رایی از تو صادر گردد! اما بهوش باش که اگر بدان قدَر هم بقول فرنگی ها اکتیو نبودی،به تیر غیبی دچار شوی بی دوا!

 

رقعه هایم تمام گشته و جوهری نیست تا چندی دگر نصیحت ملوکانه ات بکنم! مع الوصف تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...

والله اعلم بالصواب و الیه مرجع المآب

امضا:بچه مرشد!

 

نصیحت ملوکانه

 

 

 


[ پنج شنبه 90/11/27 ] [ 4:31 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

 

کوله بار آسمان

 

گل و آیینه و قرآن به دنبال محمد بود

طلوع صبح در چشم سبکبال محمد بود

 

سکوت لحظه رفتن هیاهو کرد در کوچه

                                                                نگاه ابری مادر به دنبال محمد بود

 

هوای لحظه هایش بوی سبز تازگی می داد

شبیه سرو همسایه که همسال محمد بود

 

و مادر خواند آیاتی که از والفجر می فرمود

که نفس مطمئن این بار در فال محمد بود

 

بجز یک کوله ی خاکی که هنگام سفر برداشت

تمام کوله بار آسمان مال محمد بود

 

محمد رفت...اما یک غروب سرخ،خون آلود

نشسته میزبان قائم آل محمد بود ...

 

 

کوله بار اسمان


[ چهارشنبه 90/11/12 ] [ 10:16 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

 

سلام

میگویم تا بدانی...

اینجا هوا سرد است؛ و سرما را پایانی نیست...

مردم سلاح سرد به کمر می بندند و لیک، جنگ سرد تمامی ندارد...

امروز هم مثل همیشه با خونسردی تمام روزنامه ها را ورق زدم؛خبر خاصی نبود اما دوباره صفحه حوادث تیتر زده است:جـــوانی از ســـرما مرد!

چند روزی است که حالم خوش نیست! تب سردی گرفته ام! یکی گفت: سردی ات کرده و دیگری برایم دوش آب سرد تجویز کرد...

یادش بخیر؛کوچه ی خاکی بچگی مان را امروز آسفالت سرد ریختند، میخواستم اجازه ندهم؛ اما مرد سرد احساسی با چوب به صورتم زد! کبودی صورتم را کیسه ی آب سرد بهتر کرد؛اما دلم...

 

اینجا هوا سرد است

 

ناراحت نشو...

چاره ای نیست؛ رابطه ها سرد شده؛ اما نمیدانم میان این همه ســرما چرا بازار سردخانه بیمارستانها اینقدر داغ است؟

 

 

 


[ شنبه 90/11/8 ] [ 4:44 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]


.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک