ابزار رایگان وبلاگ



میرزا بنویسان

دوستان سلام

امروز وبلاگ من 2سال و11ماه و27روزه شد.

 

یادم است روزی که اقدام به ایجاد این وبلاگ کردم خیلی با دامنه پارسی بلاگ آشنایی نداشتم،و خیلی اتفاقی بود که وبلاگم را در این سایت ثبت کرم.

آن روزها امکانات پارسی بلاگ به گستردگی الان نبود،اما با این وجود باز هم پیشرفته ترین سیستم وبلاگ نویسی بود.اما الان با وجود دگرگونی کامل پارسی بلاگ،اقرار می کنم که هنوز هم به تمام امکانات آن اشراف ندارم.

اما میخواستم یاد آوری کنم که در سالروز تولد 3سالگی وبلاگم برنامه خیلی خاصی تدارک دیدم.شما هم اگر ایده ای دارید،دریغ نفرمایید.

حتما در تاریخ 2/4/1390 سری به وبلاگم بزنید ضرر نمیکنید!


[ یکشنبه 90/3/29 ] [ 11:56 صبح ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

دیروز بااجبار و بنا بر مقتضیات و محدودیتهای فامیلی مجبور شده بودم که به یک مراسم عروسی برم.حال اینکه پا را فراتر از ایدئولوژی خود گذارده بودم و برخلاف این که با خود عهد بسته بودم دیگر به مراسمی نروم،رفتم!(این نکته را هم اضافه کنم که بنده هم به غیر سفیر ایران دومین مدعو ایرانی به مراسم عروسی شاهزاده ویلیام بودم که آن را هم رد کردم)

 قبل از هر چیز باید بگویم که من اصولا انسانی پرتوقع و کمی هم متکبر هستم!(که این را هم در اسرع وقت اصلاح می کنم)حال شما فرض کنید بنده را در مجلسی سراسر لودگی و خنده ی عده ای ...

بذارید یک نمای کلی از عروسی به شما بدم.مجلس در هتل داد یزد برگزار شده بود وقتی وارد پارکینگ شدم یکی از خدمه با مهربانی و ادب کامل من را راهنمایی کرد که از همین تریبون  کمال تشکر و قدردانی را دارم.اما بعد از ورود به مجلس با صحنه ای که قطعا تمام شما با آن کرارا مواجه بودید.عده ای کت و شوار پوشیده بودند!(البته پوشیدن کت و شلوار کار بسیار خوبی است که من با آن بسیار موافقم و خودم هم حتی گاهی در گرمای48-49درجه یزد می پوشم.اما نکته باریک تر از مو اینجاست که آدمی که میخواد کت بپوشه باید لااقل در سال غیر از ایام جشن و سرور منظورم عروسیه به دفعات منظم اقدام به پوشیدن کت بکنه که این لباس خیلی رسمی به تنش زار نزنه)تا رشته مطلب از دستم در نرفته گروهای دیگر را بگم،عده دیگر بودند که فقط برای خوردن اومده بودند که بعضی ها هم در نوع خود بی نظیر بودند.عده ای دیگه مشغول دست زدن و عده ای هم مشغول ...

اما چند نفر هم بودند که با شخصیت مشغول صحبت کردن و دید بازدید با هم بودند که تعدادشان خیلی کم بود(فرض کنید به اندازه نمک آش یاتعداد چشمه های دایمی کویر لوت!) 

بعد از اینکه صدای موسیقی سالن،که خیلی هم مزخرف بود زیاد شد من به اتفاق پدرم مجلس را ترک کردیم(برای توضیح این قسمت فقط...)

اما هنوز کار شروع شده بود و باید به اتفاق خانواده (البته به جز پدرم)کارناوال شادی به راه انداخته و ماشین عروس را همراه عده ای الوات بی پدر و مادر(معذرت می خوام بلا نسبت شما)تا خانه داماد همراهی می کردیم.من که تا حالا یکبار هم ماشین عروس را همراهی نکرده بودم وشان خودم را اجل می دانستم اینبار هم این عمل سخیف و ننگین را انجام ندادم و از یک خیابان خلوت طی طریق کرم تا به منزل داماد رسیدیم.اما قصه از آنجایی شروع شد که ما به اتفاق اقوام (که همه هم انسانهای محترمی بودند)حدد دوساعت پشت در خانه داماد ماندیم.یک لحظه با خودم گفتم: زمین دهان باز کن و هرچه از ما و اقوام ماست را با خود فرو ببر که دیگر خواری از این بیشتر صلاح نیست

دیگه هوا کاملا تاریک بود که جناب داماد آمدند و قدم بر دیده منتظر ما گذارده و مشغول خوشمزگی و زبان ریختن شدند.ولی باز هم هنوز در آن بیغوله را باز نکردند.من که دیگر به مرز انفجار و نابودی رسیده بودم گفتم چه بهتر است برای ادای فریضه مغرب وعشا به نزدیکترین مسجد برم.در اسرع وقت ایده را جامع عمل پوشاندم وبه نزدیکترین مسجد رفتم و نماز خود را با کاملترین تعقیبات خواندم.

الان که حدودا دو ساعتی شده بود با خودم گفتم که این مراسم مزخرف تمام شده و به اتفاق خانواده" به خانه برمیگردیم"  

ولی وقتی سر کوچه رسید دیدم عزیزان ارکستر فیلارمونیک وین دعوت شده اند و قطعه ای بیاد ماندنی ازاثر فاخر "عزیز بشینه کنارم"را در حال اجرا هستند.عده ای هم از برادران عزیز کوچه و محله در حال رقاصی و حرکات موزون و هماهنگ هستند...

دوست دارم اینجا این گلایه را هم از عزیزان خواننده عروسی بکنم(آخه شماها که نه صدا دارید نه ریخت وقیافه نه گام را می شناسید نه آوا را پس شکر میخورید که می خونید)شاید کسی دوست نداشته باشه عربده های شما را بشنود پس خواهشا اون صدای نکره را زیاد بالا نبرید.

دیگه ساعت 10 شب شده بود و ما دائما از ساعت 4 در جشن و پایکوبی بودیم.با تندی خانواده را از قسمت زنانه فرا خواندم وبه سرعت از محل متواری شدم.و این پایانی بود بر انسانی که با نفهمی پا روی عقائد خود گذارده بود....

اما ما حصل کار:

1-گرسنگی و تشنگی

2-کم و زیاد شدن ابرو

3-خستگی مفرط به همراه جنون مقطعی

4-...

توصیه نامه به دامادها:

توی احمقی که نمی خوای پول خرج کنی و شام عروسی بدی که یکی از پیش پا افتاده ترین تشریفات مجلس است پس غلط می کنی که جهیزیه مالتی ملیونی می خوای!

خیال نکنی با این گدا بازی هات خیلی جلو افتادی.بهترین پول،اون پولی که خرج آبرو بشه!

پولی را که دادی برای آوازه خوان برو خرج سر و شکلت بکن(بدقیافه)

حیف که فضا عمومیه و خیلی از خط قرمز ها را نمی تونم رد کنم

عنوان متن هم تنها توصیف من از این دسته از شاه داماد هاست.اینا حتی سنجد هم نیستند،کاش توت خشک بودن

 

 

 

 


[ پنج شنبه 90/3/26 ] [ 11:48 صبح ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
 
تصویر بزرگعادل فردوسی پور به خاطر به تمسخر نمایندگان مجلس در برنامه نود از صدای آمریکا دیپلم افتخاری اساسی گرفت!

به گزارش فرهنگ نیوز به نقل از جام،ارگان رسانه ای وابسته به وزارت امورخارجه دولت آمریکا، این بار دیپلم افتخار خود را به عادل فردوسی پور تقدیم کرد!
بر اساس این گزارش، مجری برنامه پارازیت در این باره اظهار داشت:«این هفته برنامه پارازیت یک دیپلم افتخار اساسی[!] به عادل فردوسی پور می دهد،چرا که وی حق نمایندگان مجلس را کف دستشان گذاشت.»
این مجری صدای آمریکا که سابقه هتاکی به مقدسات را نیز در پرونده خود دارد، در ادامه با آرزوی موفقیت برای فردوسی پور اضافه کرد:«برای عادل فردوسی پور آرزوی موفقیت می کنیم،چرا که وی سعی می کند به ملت ایران دروغ نگوید.»

[ یکشنبه 90/3/22 ] [ 11:38 صبح ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک