ابزار رایگان وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میرزا بنویسان

 

بدون سلام و احوالپرسی بریم سرِاصل مطلب!

منظورم اون اصل مطلب معروف نیست.همونی که وقتی توی مراسم خواستگاری، ملت از خوردن چای و میوه و شیرینی فارغ میشن،تازه یادشون میاد که اصل مطلبی هم بوده!

درست همون وقتی که یه پیرمرد دندون عملی اش توی سیب گیر میکنه، میخواد به بقیه ضد حال بزنه میگه:خب بریم سرِ اصل مطلب!

بعد هم دوماد میشه مثل لبو، عروس هم وقس علی هذا...

خب حالا اون اصل مطلب را ول کنیم بچسبیم به اصل مطلب خودمون. الغرض اینکه با خبر شدیم جناب ملک عبدالله بن عبدالعزیز بن نمیدونم چی چی، در بخش مراقبت های ویژه ی بیمارستان بستری هستند! ولیعهد ایشون هم که دو روز پیش زحمت رو کم کردند! حالا عربستان مونده و حوضش( بخونید تاج و تخت)

حتما می پرسید اینا چه ربطی بما داره؟ الان عرض میکنم.اول اینکه اگر پادشاه بمیره من پیراهن سیاه ندارم (کما اینکه بخاطر مرگ ولیعهد و نداشتن پیراهن سیاه حصر بیت هستم)

دوم اینکه، ایام امتحانات است. حالا گیریم یه خیّر پیدا شد و برای ما یه پیراهن مشکی هم خرید، کی میره بجای من امتحان بده؟!؟

سوم و از همه مهتر اینکه، اگه من رفتم تشییع جنازه ی پادشاه (البته اونا میت را چال میکنن) و بهم پیشنهاد شد که همونجا بمونم و تاج و تخت را از آنِ خودم کنم؛کی وب بچه مرشد را بروز میکنه؟؟!

پس بهتره که بگم خدایا؛ از مرگ  گریزی نیست؛ما هم راضی نیستیم که پادشاه بخاطر امتحان و وب و پیراهن مشکی ملکوت را از دست بده، راضی هستیم به رضای خودت (انا لله و انا الیه الراجعون)

 

 

پی نوشت: اگه احتمالا پادشاه عربستان شدم؛ توی نظرات بهم بگید تا براتون حج تمتع مفتی جور کنم!

جدی نوشت: خیالتون راحت؛ارث خرس به کفتار میرسه!اگه ملک بمیره؛22هزار لاشخور آماده ی شاه شدن هستند...

 

 


[ دوشنبه 91/3/29 ] [ 11:0 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

 

کلا نوشتن کاری سختی هست، و این سختی آن وقت صدچندان می شود که کسی مثل شما خواننده ی مطالب من باشد!

شک نکید! منظورم از شما – تو – بود.

بله خودِ خودِ خودت

همین شمایی که الان چشمان بسان تیله ات را بر هم زدی و داری این نوشته ها را سبک و سنگین می کنی!

لقمان را گفتند ادب از که آموختی؟

بنظرتون چی گفت؟

معلومه دیگه! گفت از بابا ننه ام...

اصلا باورتون میشه که لقمان حکیم، با آن یال و کوپال را ولش کنن توی کوچه تا  با بی ادبان دَمخور بشه؟!

نخیرم!

من در تورایخ خوندم که لقمان بچه ی پاستوریزه ای بود که هر روز با مامانش میرفته مهد کودک و بعدازظهر هم توی خونشون پلی استیشن بازی می کرده!

حالا خداییش با عقل جور در میاد که لقمان ادب را از بی ادبان یاد گرفته باشه؟! شرط میبندم که اگر حتی چشمش به بی ادبان افتاده بود؛ الان معاذالله یا معتاد شده بود یا قاچاقچی

من این نظریه را در یک جمع ادبی مطرح کردم و تمام ادیبان انگشت به دهان تحسینم کردند! بعدش هم، جمیعا نسبت به تحریف تاریخ گریستیم!

شاهد هم بر مدعا اینکه سعدی فرمود:

جامه ی کعبه را که می بوسند                  او نه از کرمِ پیله نامی شد

با عزیزی نشست روزی چند                    لاجرم همچنو گرامی شد!

بگذریم!

دیروز روز جهانی اهدای خون بود. یادم میاد مسئولین محترم اوایل میگفتن: اهدای خون سالم، اهدای زندگی! و ملت هم از این عمل انسان دوستانه بسیار استقبال کردند، محض ریا هم باید عنوان کنم که بنده هم از اهدا کنندگان مستمر هستم(گروه خونیA+  )

اهدای خون و لقمان


اما نمی دونم چی شده که چند سالی هست که میفرمایند: اهدای عضو، اهدای زندگی!

خداییش اگه همینجوری پیش بره، چند سال دیگه میگن:اهدای جان، اهدای زندگی! مثلا باید شرایطی پیش بیاد که بتونیم جونمون را بحساب دیگران واریز کنیم،مثل کارت به کارت!

جدی نوشت: بیماران چشم انتظار خون و فرآورده های سالم خونی هستند! آدمیت اقتضای کمک به هم نوع را دارد

شوخی نوشت: به مادرم گفتم که میخوام پلاسمای خونم را اهدا کنم، گفت: اگه اینکار را کردی دیگه به خونه بر نگرد! گفتم چرا؟گفت: بخاطر اینکه ایدز می گیری

خلاصه نوشت: خداینکرده مطالب، توهین به حضرت لقمان نبود.

والله اعلم بالصواب و الیه مرجع المآب

 

 


[ جمعه 91/3/26 ] [ 5:54 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

 

چقدر بده که توی یک بعد از ظهر گرم؛ پای سیستم نشسته باشی و مطلبی برای نوشتن نداشته باشی!

یادم میاد پارسال توی همین روزها بود که توی یک بعدازظهرسگی مثل امروز مشغول عوض کردن کانالهای تلویزیون بودم که مجری مسابقه تلویزیونی گفت: همین حالا برای شرکت در مسابقه بما پیامک بزنید!

حالا بگذریم از اینکه من هم پیامک زدم و فردا ی اون روز هنگام برگشتن از دانشگاه در کمال ناباوری پدرم گفت که: از تلویزیون برات زنگ زدند! مگه برای مسابقه اسم نوشته بودی؟ (به همین سادگی یه فرصت را از دست دادم؛ چون اگه توی اون مسابقه شرکت کرده بودم حداقل 200هزارتومنی دشت میکردم)

اصلا گلایه را از اینجا شروع کنم که چرا فیلم سیدنی لومت که با نام بعداز ظهر نحس ساخته شد؛ توی ایران-  بعداز ظهر سگی- ترجمه شد؟! من به شما اطمینان میدم که از اول تا اخر فیلم حتی یک سگ هم پیدا نمیشه! (البته شاید توی نسخه های زبان اصلی و سانسور نشده سگ هم داشته باشه)

اصلا نمیدونم چرا هرچی خارجی هست باید سگ هم داشته باشه؟مپرسید مثلا چی؟!

مثلا ساندویچ هات داگ (به ایرانی سگ تنوری؛ سگ داغ) !من هربار خوردم توش سگ نبود! حتی توله سگ هم نداشت! شاید منظور از سگ همون کاهو و گوجه بوده! الله اعلم

یا سَگدست! اگه اینقدر (اندازه سرسوزن) فنی باشید میفهمید که چی رو میگم! خب سگدست کجاش شبیه دست سگ هست که بهش میگیم سگدست؟!

اصلا از بحث تهوع آور سگ بریم بیرون! به چیزهای خوب فکر کنیم. راستی شما میدونید که سه تا رییس جمهور آمریکا توی یه موتور سیکلت ساده هستند؟!

اولیش را درست حدس زدید! بوش پدر و پسر که در قسمت تحتانی اگزور استفاده میشوند (بوش اگزوز) درباره دومی هم زیاد به مغزتون فشار نیارید که آقای جیمی کارتر هم به این امر راضی نیستند؛ چون مکانیک ها به کارتل روغن میگن:کارتر!!!

لااقل این نوشته ی من اندک خاصیتی به روسای جمهور آمریکا بخشید...

 

کارتر و بوش

 

حالا بریم سراغ گیر بعدی!

خوشم میاد که شما هم مثل من اهل گیر دادن به خلق الله هستید. اما راستش را بخواید اگه من روی ریل بیفتم، منجر به فیلتر شدنم میشه!

پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل:)

 

پی نوشت: راستی چرا به گیر اساسی میگن گیر سه پیچ؟!مگه گیر پیچ داره؟!



 

 

 

 

 

 


[ پنج شنبه 91/3/18 ] [ 4:41 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک