ابزار رایگان وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میرزا بنویسان

 

یادش بخیر؛ یه زمانی با همین دستام خشت رو از توی دیوار می کشیدم بیرون!

همین دیوونه بازیها را درآوردم که الان باید زور بزنم تا بتونم یه پست بزنم. آخه کی دیده که وب بچه مرشد تا حالا اینقدر بازارش کساد شده باشه؟!

پس با یه بسم الله کرکره را میدم بالا و یا علی مدد؛ هــــوالرزاق

بریم نظرات امروز را دشت کنیم

راستش را بخواید این روزها نقل محافل المپیک هست و کنکور. برای ما که نه ورزشکاریم و نه بچه خرخون روزهای کسالت آوری هست. صبح (فرض کن ساعت14 به وقت تهران) از خواب بلند میشی و تیز تلویزیون را روشن میکنی تا اخبار سوریه را رصد کنی! اما تلویزیون داره نفرات برتر کنکور را نشون میده. یه آهی از نهاد می کشی و میخوای با قاشق مربا خوری چشمشون را از کاسه در بیاری!

آخه اینها الناس، نفر اول کنکور خرخونه یا درس خون؟! (جفتش یکیه)

از همه بدتر اونوقتی هست که ازشون میپرسه شما میدونستید که نفر اول میشید؟ یارو هم بادی به غبغب میندازی و میگه: آره داداش! ما از کلاس اول دبستان توی پیشونی مون نوشته بود. باور نداری برو از همسایه هامون بپرس. 

یا اون تیکه از مصاحبه مرامتو قلقلک میده که خبرنگار از پدر و مادر نفرات برتر کنکور میپرسه:

شما بعنوان والدین چه نقشی داشتید؟! 

مادر و پدر هم سریع جواب میدن:

ما فضای خونه را آروم کردیم. چند وقتی مهمونی نرفتیم. سعی کردیم بهش استرس وارد نشه و قس علی هذا

حالا شما جای من باشی پنل تلویوزیون را آبکش نمیکنی؟! اصلا ما دهاتی؛ عقب مونده؛ بیسواد؛ بدون دسترسی به اینترنت؛ گوجه فرنگی؛ سالاد کاهو؛ اصلا هرچی آقای نفر برتر بگن! اما چجوریه که تا نفر برتر میشی سریع میری سراغ اگهی و  میگی :

بنده امیر هوشنگ مشنگیان هستم. از سال اول دبستان در آزمون های منظم کانون فرهنگی آموزش شرکت داشتم! بشما هم توصیه میکنم حتما برید که اگر نرید قبول نمیشید( یه چیزی تو همین مایه ها)

چیه؟ لابد میخوای باور کنم؟! باشه ما باور کردیم. خیالت راحت؛ اما بی زحمت با 206 زیاد نیا تو خیابون! اگه خواستی بیای هم بیا ،اما لااقل -- هدیه کانون فرهنگی آموزش-- را از توی شیشه اش پاک کن...

هی روزگار. زمانی که ما کنکور دادیم نه تلویزیون بود و نه 206 و نه قلمچی...

یه چراغ داشتیم که شبها دورش حلقه میزدیم و دود میخوردیم. آخر سر هم هرکی بیشتر دود خورده بود میرفت فضا ( یعنی رشته ی هوا فضا قبول میشد)

 

بچه مرشد

اینم یه تصویر حاشیه ای از والدین نگران کنکوری ها

 

با اجازتون دیگه بریم توی نخ المپیک

زمانی از یه شاگرد گلابی ( بخوانید نخبه) پرسیدن چه ورزشی را دوست داری؟ گفت: المپیک. همکلاسیهاش بهش خندیدن، اما خنده ی اونا از روی نفهمی بود. چرا که اون بیچاره مثل من دید همه جانبه و جهانی داشت.

تمام مشکل کاروان ورزشی ایران اینه که دیدشون جهانی نیست! حالا چجوری باید دیدمون را جهانی کنیم یا اصلا دید جهانی چیه را نمی دونم ( بجون مادر خوزه مانوئل یه جایی خوندم که کاروان ورزشی فلان کشور با دید جهانی قهرمان شد)

از کار کارشناسی که بگذریم سخن دوست خوشتر است، فعلا با یک برنز در قعر جدول داریم شعر (ملی پوشان پیروز باشید...خرم چون گل هر روز باشید   2بار ) را زمزمه میکنیم.

شاید روزهای آینده یه فرجی حاصل شد و رتبه مون مثل دوره ی قبل نجومی نشد!

بچه مرشد

 

پ ن: این نوشته های صرفا از زبان یک عقده ای تنبل صادر شد

ب ن 2: ملی پوشان پیروز باشید        خرم چون گل هر روز باشید     2بار

 


[ یکشنبه 91/5/15 ] [ 2:14 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک