ابزار رایگان وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میرزا بنویسان

 

چند روزی بود که پست جالبی تقدیم خوانندگان نشده بود و از طرفی آمار وبلاگ حکایت از آن داشت که خوانندگان بچه مرشد همچون همیشه،  یارای همپایی با این عنصر فاخر را ندارند.

از این رو بر آن شدیم تا با برگزاریی بزرگترین مسابقه ی کتابخوانی تاریخ؛ در مقام تکریم و سپاس از مخاطبین عزیز برآییم. اما پس از اعلام وصول مسابقه ی کتابخوانی به مجموعه ی فخیمه ی وبلاگ بچه مرشد و حدود 1200000000 ساعت کار کارشناسی، اساتید فن نظر خود را من باب انتخاب کتاب مورد اتفاق خود به مدیر وبلاگ اعلام داشتند. بر همین اساس تمامی سوالات این مسابقه از شاهکار ادب پارسی؛ کتاب  قصه ی حسین کرد شبستری مطرح شده است.

توجه داشته باشید که مدت پاسخ گویی به سوالات چندین دور مورد آزمون قرار گرفته و نهایتا به عدد 72ساعت رسیده ایم.

تذکر: برای پاسخگویی فقط از مداد مشکی نرم استفاده کنید! (واضح است پاسخنامه های دیگر تصحیح نخواهد شد)

 

 

مسابقه کتابخوانی

 

1- حسین کرد شبستری چه کرد؟

الف. پایش را جلوی پدرش دراز کرد و جونَمرگ شد(جوان مرگ)                ب. زنگ خانه ی همسایه را زد و فرار کرد

ج. کاری کرد که اسمش را توی کتابها نوشتن!                    د. همه موارد!

 

2-آرامگاه مرحوم حسین کرد شبستری در کدام شهر است؟

الف. شبستر                 ب. کردکوی

ج. حسین آباد               د. نمیدانم!

 

3- چرا در کتاب حسین کرد شبستری قیمت مرغ ذکر نشده بود؟

الف. بعلت کم کاری تعذیرات حکومت هند                ب. بعلت وفور آن

ج. چون هنوز مرغ اختراع نشده بود!                  د. همه موارد

 

4- حسین کرد شبستری پس از عزیمت به اصفهان چه کرد؟

الف. کفشهایش را بیرون آورد و جورابش را شست                ب. کفشهایش را بیرون آورد ولی بعلت بوی بد پا گردن زده شده

ج. کفشهایش را بیرون آورد و زیر بغلش گذارد                      د. در تورایخ ذکر نشده است

 

5- چرا حسین کرد شبستری وبش را شارژ نمیکرد؟

الف. بعلت اینکه گردنش کلفت بود            ب. پول نداشت

ج. پول مفت نداشت!                            د. مدیریت سلاطین قوی بود و هیچکس در پهنه ی پارس نیاز به شارژ نت نداشت.

 

6- چرا وب حسین کرد شبستری فیلتر شد؟

الف. بخاطر نشر اکاذیب                 ب. بعلت داشتن محتوای مجرمانه

ج. بهش انگ ... زدند!                   د. کسی به کسی نبود؛ یهو بنده خدا فیلتر شد   

 

 

7-حاکم اصفهان چرا از حسین کرد شبستری خوشش آمد؟

الف. قیافه ی دلبری داشت                                 ب. از سیبیلهایش خوف داشت!

ج. در جبهه اش(پیشانی اش) نوشته بود Like         د. به من چه؟

 

8- چرا کتاب قصه ی حسین کرد شبستری معروف شد؟

الف. بعلت فقر فرهنگی مردم                 ب. از طراحان سوال بعیده این طرز صحبت!

ج. چون قرار بود در آینده معروف شود        د. دست استکبار جهانی در این قضیه مشهود است

 

9- زنگ موبایل حسین کرد شبستری چه بود؟

الف. خوشکلا باید برقصند                                                  ب. خوشکلا نباید برقصند

ج. یه خوشکل و هزار مشکل (میخوای برقص نمیخوای بتمرگ)      د. همیشه روی ویبره بود!

 

10-   لیلی مرد بود یا زن؟

الف. مرد                                                                                  ب. خیلی مرد بود!

ج. خدابیامرز مردونگی کرد و درخواست ازدواج  مجنون را قبول کرد!            د. همه موارد!

 

و اما جوایز مسابقه

10000000 خودرو ی سواری برای یک نفر

سفر به کره ی ماه برای هزاران نفر

کمک هزینه جهیزیه برای خانمهای دمِ بخت!

تی شرت با امضای راشد خدایی برای هیچ نفر

و هزاران جوائز نقدی و غیر نقدی دیگر

 

(کپی پاسخنامه حق شرکت در مسابقه را ندارد)

 


[ جمعه 91/5/6 ] [ 2:2 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]

 

برای نوشتن یک دلیل داریم و برای ننوشتن هزار دلیل!

این چند روز خودم را کشتم اما نتونستم حتی یک خط هم بنویسم. لااقل منتظر بودم که کسی ما را افطاری دعوت کنه و بعد من اون شب را سوژه کنم و به خورد مخاطب بدم، اما توی این سه شب از ماه مبارک  افطاری هم دعوت نشدیم! حالا یکی نیست به من بگه شما چند نفر رو دعوت کردید؟!

هااااااای، کسی تو این شهـر نیست که ما را ببره افطاری؟!

بگذریم، اما واقعا نمیدونم که چی بنویسم!!!

اصلا اول دوست دارم برای نوشته ام یک عنوان انتخاب کنم. آناکارینا چطوره؟! بله آناکارنینا نوشته ی لئون تولستوی، خالق جنگ و صلح! لابد میپرسید چه فایده ای داره؟ امممممم بذارید فکر کنم...

آهان؛ اول اینکه توی گوگل محبوب میشم، یعنی اگه کسی دنبال آناکارینا بگرده؛ شاید توی وبلاگم من پیداش کنه. در ضمن با نوشته های من هم بی ربط نیست، چرا که تولستوی هم مثل من هویژوری اسم انتخاب کرد. ناظر بر اینکه آناکرنینا توی نصف کتاب بیشتر نیست و از یه جایی به بعد از کادر میره بیرون.

اما از هجویات هم خوشم نمیاد! پس من چکار کنم؟! چرا حرف حسابی ندارم!!!؟

چطوره بریم سراغ موضوعات داغ! خیلی داغ! اونقدر داغ که تا حالا دوتا را سوزوند...

بله. توی اسرائیل هم دو نفر خودشون را آتش زدند و بسلامتی ققنوس شدند. اما این رشته سر دراز دارد! دو دوتا میشه چند تا بچه ها؟!چهارتا؟ شش تا؟ صد تا؟ شونصدتا؟ نمیدونم! الله اعلم

 

 

پی نوشت: خدا وکیلی تا نوشته به این بدی ننوشته بودم!

حق نوشت: اگه پاکش کردم؛ در جریان باشید...

 

 


[ دوشنبه 91/5/2 ] [ 9:28 عصر ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک