ابزار رایگان وبلاگ

سفارش تبلیغ
صبا ویژن


میرزا بنویسان
چند وقتی بود که وبم بروز نشده بود و ...
خلاصه از هزار جا ایمیل اومد که بچه مرشد وبتو بروز کن که ما داریم میمیریم واسه یه یادداشت جدید تو!
از طرفی فیلتر شدن وب بچه مرشد (!) سبب شده بود که ما دیگه وبلاگ نویسی را ببوسیم و بذاریم کنار! اما چه میشه کرد؟! مگه اونایی که با فیلتر شکن میان دل ندارن؟! چرا همه اش تر و خشک یه جا بسوزن هان؟!
القصه امروز کله صبح از خواب پا شدیم و رفتیم به یکی از شهرستان های یزد برای عکاسی. راستش را بخواید ما نه عکاسیم و نه نخود آش که بلند شیم بریم هرجا! اما چه کنیم که بعضیا ما رو ول نکردن و بزور بردنمون دنبال سر ِ 86 تا بچه ی قد و نیم قد! که چی؟ که میخوان برن اردو! که چطور بشه؟ که دلشون وا بشه!
خلاصه ما هم خام  حرفهای بعضیا شدیم و حرکت کردیم بسمت پارک نمی دونم چی چی! که چی؟ که بچه ها رو بغل کنیم و روی سوسمار و شتر مرغ ازشون عکس بگیریم! که چطور بشه؟! که بعضیا بعدا بگن ما هم عکاس تو دست و بالمون ریخته عین ...!

 

یادم میاد توی دبستان یه ناظم همچین اسطقس دار داشتیم بنام آقای طال ساز! ایشون آخرِ تربیت و ادب و آداب و مردمداری و معرفت و مرام و قیافه و کاکل و یال و کوپال و اینا بودن! همیشه بچه ها  که ازش اجازه می گرفتن و بنا به عادت مالوف میگفتن: خانوم اجازه!!! اونم فورا با یه لهجه ی جالب میگفت: خانوم باباته!!! حتما ته دلش هم یه پسوند به بابای دانش آموزان اضافه می کرد که بیشتر آباد بشه؛ الله اعلم.
 حالا حتما میپرسید این خاطره چه ربطی به اردو داشت؟! خب جواب خیلی ساده است! امروز من 134553 دفعه خانوم خطاب شدم ( بقول آنتن و من الله التوفیق)
البته من اونقدر مرام و معرفت و جوانمردی و ادب و آداب و قیافه و کاکل اینا نداشتم که بهشون بگم: خانوم باباته احمق! لذا خفه خون گرفتم...


حالا هم میخوام چند تا عکس توپ با توضیح بذارم که شما هم بفهمید با چه موجوداتی سروکار داشتم!







این بدقواره ی کج و کول دهن منو آسفالت کرد! از بس میگفت: از من عسک بگیر، از من عسک بگیر!  اسمش شادمهر بود و اصلا هم فیس نبود!

راشد خدایی

شادمهر به اتفاق رفیقاش! خدا وکیلی یه نیگا بنداز! هیچکدومشون دندون و فک آدم وار ندارن!!! 

راشد خدایی

این عکس چهارصدمی بود که ازش انداختم! از رو هم نمیرفت لامصب...

 راشد خدایی

توی جامپینگ رفته بود زیر دست و پا عینهو نمیدونم چی چی توی چی!!!

راشد خدایی

وقتی این بچه مُرده قبل از سر خوردن اینقدر بپره هوا، اونوقت شما میخوای من زیر این عکس توضیح بذارم؟! عجب!!

راشد خدایی

یا امام زاده بیژن! اینقدر خندیده که داره رگ سرش پاره میشه!!!

راشد خدایی

داره به روش نازی ها احترام میذاره! های هیتلر ...

راشد خدایی 

بچه باید مثل این اهل کاسبی باشه!!! ایول

راشد خدایی

چهار تا بچه ی با ادب! (بچه ی آدم)

راشد خدایی

اینا تو لوله گیر کردن؟! پسر اون چا واکن رو بیار...



گِل بگیـــــــــر بابا!



از بس ریختن توی این قطار موتورش سوخت!!!

راشد خدایی 

کارت بخت آزمایی یا پفک؟! مسئله اینست...



هیچی دیگه! اینا یعنی الان ژست بستنی خوری گرفتن!!!



اینم توضیح نداره! مشکلیه؟؟؟ نکنه فک کردی بچه داره سرود ملی میخونه؟؟؟

راشد خدایی

داره خودشو میکشه میگه خداحافظی کنیم!!! یا علی، خدافس :) 

 


 


[ جمعه 92/6/29 ] [ 12:48 صبح ] [ راشد خدایی ] [ پامنبری ها () ]
.: Weblog Themes By rashedkhodaei :.

درباره بچه مرشد اعلی الله مقامه الشریف

پیچک